زمانی به طلوع
زمانی به غروب
دلنوشته ها سنگین است
و تو در اوج غرور
دلت می خواهد
یک لجظه گربه باشی
یا گاو.
یا....
دنیا آنقدر خنده داری که از قه قه در حال مردنم
دنیا فقط طعم نا مردمی می دهی
طعمی به سعت تک تک آدمها
فقط یک کلمه قلب هزا ر تکه ام را تسکین می بخشد
"انتقام "
کاش شیطان بودم تا حقیریتان را به چشم می دیدم.
شیطان دوست صمیمی انسان خیانت دیده است.
عادت هایی که جز دور باطلی برای انحطاط نیستند
عادتی که بد نیست
اما در این بازاره مکاره زره زره جانت را مالت را هستیت را به باد میدهد.
لطافت خنکی هوای سحر گاهان
ابریشمین نیاز شبهای دخترک خجالتی همسایه
بارانی بودن این روز ها ی پاییزی
به کله ام می زنند که قلبم را بگشایم بر طراوت یک نگاه
ولی باز می گویم
این چیز ها میگذرند
و من می مانم و یک دنیای دود آلود پر غبار که تعفن دروغ آدم را مجنون می کند
آری همه ی مان مجنونیم از عشق های رفتنی
صد ای کسی می آید
وقتی عزم نشنیدن کنم
می آیی
چرا حتی بایدتو نیز مرا برنجانی
انتظار نداشتم.
هنوزم ندارم
پس بیا
نگاهت خسته
روحت ویران
بدنت خموده و رنجیده
گوینده ی رادیو می گوید
دوستان سلام چه صبح زیبایی بیاییم بخندیم
.جدا به چه؟
به خودت.
....شر نگو.
ساز زخمی حرفت ورد زبان عالم است
عالمی که تا ببینددت به حراجی دهند
یا به قولی سر نیزه به نان خواهی دهند
.دنیای اسباب بازی ها.
سال ها می گذرد
و اینک هفته
خون دل خوردن پایانی دارد
به مدت هفته
من خسته ی سال های خون دل خوردنم.
قاطی شده ام از اشک و لبخند های پوچ.
کدامین اصالت در این سرزمین برباد رفته که دمش می زنند
اصالت نمی میرد.
اینجا خراب آباد افسانه هاست
جایی که خبر راستی زیبا
و راستگویی جرم است
اینجا ازبین حقیقت و واقعیت
فقط سینه های دخترکان باکره را می فهمند و بس.
تف به همه شان.
همه از زخمهای بدنم آه می کشند
اما برای روحم دل نمی سوزانند
دنیا
دنیا
دنیا
آنقدر بی نجابتی
که فقط به درد بازیهای کودکانه و زود گذر می خوری